تصمیمش رو خودم گرفتم
خودم تنهایی
حرف های هما و فریده هم موثر بود...
توی این 19 روزی که من از خونه دور بودم و یه جورایی بابت خیلی چیزا دلخور بودم و قهر کرده بودم،
که بخش خیلی بزرگیش مربوط به کارم بود و تئاتر و دانشکده
و یه سری دلخوری ها و حرف های بی سر و ته که بی دلیل بزرگ شدن
اخرش هم با ناراحتی از خونه رفتم و خیلی کم باهاشون صحبت کردم و خواسته یا نا خواسته، سفر یه هفته ایم نزدیک به سه هفته طول کشید
حالا... بعد از یه ساعت از اینکه برگشتم خونه یه بحث کوچیک داشتیم
حرفی زدم که از ته دلم نبود و در کمال شگفتی و تعجب اونم قبولش کرد!!!!!!!
میدونم این دقیقا به معنی یک سال دیگه صبره و من اون موقع بیست سال و هفت ماه از عمرم میگذره :(
ولی خودم این تصمیم رو گرفتم و واقعا مصمم شدم که انجامش بدم
+ ولی چه غلطی کردم.... درس درس و درس...
+ حس اینکه بعد از دو سال برگردی سر درس چجوریه؟؟؟؟ من هیچی یادم نمیاد
+ الان ساعت پنج و نیم صبحه و من از ساعت هفت صبح دهنم سرویس خواهد شد
+این مدل سرویس شدن رو جدیدا دوست دارم!
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان Born To
Win و آدرس
born-to-win.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.